بدون عنوان
یه دونه سلام.. ویه دنیا محبت.. به دردونه خودم که جنسش کیمیاس.. ذاتش وفاست وحسابش برای مامان ازبقیه جداست... روزهای پاییز هم مثل همه فصل ها داره میگذره ومن باور نمیکنم که گلی مثل تو دارم که پاییزم بهار کرده . عزیز مامانی خیلی شیطون تر از قبل شدی واصلا یه جابند نمیشی باید بگم این روزها خیلی وقتم رو پر میکنی یا مجبورم میکنی باهات کتاب بخونم ویا بازی ویا تو بغلم بگردونمت که همراه کارهای خونه عجیب نفس گیر میشه ومن رو حسابی خسته میکنه ومن هیچ وقتی برای خودم ندارم هرماه امیدوارم ماه بعد که بزرگتر میشی من هم بتونم ساعتی برای خودم داشته باشم...
6 ماهگی آینارم
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام … تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت : دوستت داریم دختر نازم ♥ فرقـی نمـی کنه !! بگم و بدونـی ...! یا ... نگم و بدونـی..! هیچ فاصله ای تورو ازمن دور نمی کنه...!!! در خوب ترین جای جهان جا داری ...! جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسه: دلـــــــــم ♥ ...
من وبابایی
ایتجا تاسوای حسینی حاضر شدیم بریم خونه مامان افروز دو عشق همیشگی من ...
ظهر عاشورا
آیناز من اولین سالی بود که به دسته سینه زنی امام حسین (ع) می رفت و با دقت بهشون نگاه می کرد÷ ...
عاشورای 92
اولین عاشورای آینازم ا ...
بدون عنوان
آیناز من در تاریخ ١٥/٨/٩٢اولین غذاشو خورد دیروز بردمش دکتر خدارو شکر همه چی خوب بود و دکتر گفت از فردا میتونم برات فرنی بدم وقتی داشتی برای اولین بار با قاشق غذا میخوردی یه ذوقی کرده بودی که نگو منم یه حس خاصی داشتم تازگیها عاشق پاهات شدی و همه اش دا ری با هاشون بازی میکنی ...
بدون عنوان
بازم روزا مثل برق و باد می گذرند و من هر روز بیشتر و بیشتر عاشقتم. شیطون کوچولوی من ٦ماهه شده و هر روز هم به شیرین کاری هاش اضافه می شه واماآیناز من... روز به روز داره شیطون تر می شه. دیگه هیچ وقتی برای هیچ کاری نمی ذاره برام. وقتی تنها می شه با سر و صدا و جیغ هایی که می زنه اعتراض خودشو اعلام می کنه و دوست داره یا باهاش بازی کنیم و یا باهاش حرف بزنیم. دیگه تو بغل آروم نمی گیره و مدام خودشو تکون می ده و با کنجکاوی اطراف رو نگاه می کنه. موهاش هم به شدت در حال ریختنه و داره کچل می شه دخترم!!! عاشق شعره. مخصوصا شعر "توپ حسنی ..." وقتی ناراحته و گریه می کنه با شنیدن این شعر آروم می شه و می خنده. امروز دختر &nbs...
لاله پارک
از اونجایی که تو خونه خیلی اذیت کردی مجبوری از خونه زده بیروت و چون هوا سرد بود مجبوری رفتیم لاله پارک ...
بدون عنوان
دارم تو حیاط باباجونم با دایی و آیسان بازی میکنم و مامانم مثل همیشه دوربین به دست داره شکار لحظه ها میکنه اینم شیطون بلای مامانم ...